اربعين نور

اربعين

جويبار هميشه جاري

هر اربعين حسيني، قاصد حماسه ناميرا، پيامدار استعلاي ايمان، نشانه‏اي از شکوه عشق، و برگ هميشه سبزي بر درخت هماره سرخ شهادت است. اربعين يک واژه نيست؛ کتابي قطور و پرماجراست. کتابي که گذر زمان و حادثه‏هاي زمين، هرگز نمي‏تواند نوشته‏هاي آن را محو کند و البته کهنگي در آن راه ندارد. اربعين، هنرنامه مصوّر آرمان گرايي و حق ياوري است. اربعين، نشانه‏اي بر اعتلاي دين و بالندگي زمزمه‏هاي دعا و تلاوت قرآن در شب عاشوراي حسيني است. اربعين، صداي عدالت و صداقت، و شاخه‏هاي درخت آزادگي است که از خاک کربلا روييده وتا ژرفاي روزها و روزگاران ريشه دوانيده است. اربعين، جويبار هميشه جاري و سرخ تاريخ، و جوشش چشمه‏هاي خون خداوند از چهار سوي عالَم است.

 

چله عارفانه تشيّع

عاشورا، روز شهادت حماسه سازان و اربعين، روز زيارت مرقد عاشورا سازان است. عاشورا، خروش خون حسين واربعين، پژواک اين فرياد ظلم شکن است. عاشورا و اربعين، نقطه ابتدا و انتهاي عشق نيست؛ بلکه چله عارفانه تشيع سرخ علوي است. عاشورا تا اربعين، نقطه اوج عشق حسيني است و در اين چهل روز، حسين عليه‏السلام تنها سخن محافل است تا در طول عمر انسان، بهانه بيداري و ظلم‏ستيزي باشد. عاشورا، زمانه خون و ايثار است و اربعين، بهانه تبليغ و پيمان. در عاشورا، حسين عليه‏السلام با تاريخْ سخن گفت و در اربعين، تاريخ پاي درس حسين عليه‏السلام نشست. عاشورا روز کشت «خون خدا» در کوير جامعه ظلم‏زده است و اربعين، آغاز برداشت نخستين ثمره آن. آري، اربعينْ فرصتي براي اعلام همبستگي با عاشوراست.

 

اهميت اربعين

گرامي داشت اربعين، تعظيم شعاير ديني و رمز پويايي هميشگي نهضت پربار حسيني و اعلام پاي‏بندي به مکتب سرخ عاشوراست. اگر پيشوايان معصوم ما به برگزاري مراسم عزاداري، نوحه خواني و مرثيه‏سرايي تأکيد بسيار داشته‏اند و اگر براي گرياندن و گريستن، زيارت کردن و نماز خواندن بر تربت امام حسين7 ثواب و فضيلت‏هاي فراواني بيان کرده‏اند، به دليل همين آثار بالنده معنوي و عاطفي است که در روح مسلمانان آزاده بر جاي مي‏گذارد.

 

سرگذشت جاودانه

در آينه تاريخ، حوادثي ديده مي‏شود که مثل يک حباب در خاطره‏ها مي‏ترکد و گرد و غبار فراموشي مي‏پذيرد و به کلي از صفحه يادها محو مي‏شود. اما حوادثي نيز هست که همانند موج، دامنه مي‏گيرد، گسترده مي‏شود و کران تاکران را در مي‏نوردد. چنين حادثه‏هايي، جاويد و بي‏مرگ است و هيچ سدّ و پرده‏اي را توان پوشاندن آنها نيست. يکي از اين سرگذشت‏هاي جاودانه، ياد بزرگ سردار دشت کربلا، حضرت حسين بن علي عليه‏السلام است که با هر اربعين، حرمتي فزون‏تر مي‏يابد؛ زيرا گرامي داشت چهلمين روز شهادت آن پرچمدار بزرگ اسلام، زنده نگه داشتن ياد و خاطره او و پاسداري از ارزش‏هاي معنوي است. حتي در نخستين اربعين عاشوراي حسيني نيز، جابر بن عبداللّه‏ انصاري و عطيه عوفي، به زيارت تربت پاک سيدالشهداء رفتند و در سوگ آن عزيز گريستند و به عزاداري پرداختند. از آن پس، در اين روز، مراسم با شکوهي در کشورهاي مختلف برگزار مي‏شود تا شور و حماسه ديگري در تداوم عاشورا پديد آيد.

ادامه نوشته

از عاشورا تا اربعین

فرازهایی از زیارت اربعین

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده که فرموده‏اند: «در روز اربعین هنگامی که روز بلند شد زیارت می‏کنی و می‏گویی: سلام بر ولی خدا و حبیب او، سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او، سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده او، سلام بر حسین مظلوم شهید، سلام بر آقایی که در میان امواج بلا گرفتار آمد و کشته اشک روان است. آن‏گاه امام صادق علیه‏السلام فرمودند: علیه آن حضرت هم دست شدند کسانی که دنیا فریبشان داده بود و بهره خود را در ازای بهایی ناچیز فروختند و آخرت خویش را به قیمت ناچیز حراج کردند. در چاه هوا و هوس فرو رفتند و تو و پیامبرت را به خشم آورده و مطیع بندگان شقی گردیدند؛ امام حسین علیه‏السلام در مقابل آنان تن به ذلت نداد و با آنان با شکیبایی به جهاد پرداخت تا آن گاه که خونش را ریختند و اهل بیتش را به اسارت بردند.

 اولین زائر

از عطیه روایت شده که در روز اربعین، با جابر بن عبداللّه‏ انصاری به زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام رفتیم. وقتی به کربلا رسیدیم، جابر غسل کرده و بر سر قبر حضرت رفت و گفت: «دست مرا بر قبر گذار.» چون دستش به قبر رسید بی‏هوش شد و وقتی به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین، سپس گفت: «آیا دوست، جواب دوست را نمی‏دهد؟ چگونه جواب می‏دهی در حالی که سرت را از بدن جدا کرده‏اند.» و گفت: «سوگند به خدا که ما نیز در آن جا حضور داشتیم.» من گفتم: چگونه؟ در حالی که شمشیری نزدیم، و این گروه مابین سرو بدن‏شان جدایی افتاده و اولادشان اسیر شده و [ما...]، جابر گفت: «از رسول خدا شنیدم که هر که گروهی را دوست دارد، با آنان محشور می‏شود و هر که عمل مردمی را دوست داشته باشد، در عمل ایشان شریک شود. همانا دوست ایشان به بهشت بازگشت نماید و دشمن ایشان به دوزخ بازگردد.

ادامه نوشته

چگونه حسینی شویم؟

آیا گریه كردن كافیست؟!

حسینی شویم

حادثه کربلا، حادثه‌ای است که دیگر تکرار نمی‌شود و تنها یکبار در سال 61 هجری قمری رخ داده است. اما این حادثه حاوی درس‌ها و محتوای غنی فرهنگ انسانی از سوی امام حسین (علیه‌السلام) و اصحابش می‌باشد و از سوی دیگر شامل وحشیانه‌ترین اعمال پست و غیرانسانی است که از سوی اردوگاه کفر و نفاق یعنی یزید و یارانش اتفاق افتاده است. 

امروز که پس از 1369 سال، این حادثه سینه به سینه و دست به دست به ما رسیده است باید چه کنیم؟ وظیفه ما چیست؟ آیا فقط وظیفه ما اینست كه با فرارسیدن ماه محرم شهر را سیه‌پوش کنیم و بیرق‌های عزا بپا کنیم و لباس مشکی بر تن کنیم و ماتم گرفته و گریه کنیم؟!

در این شکی نیست که برای حفظ و برپایی شعائر الهی باید قطعاً این کارها انجام شود. ولی سوال ما اینست که باید به اینها بسنده شود؟!

پر واضح است که در چنین حادثه‌ای بس عظیم، درس‌های بسیاری نهفته است. و بلاشک در آن قیام خونین چیزی‌هایی نهفته است که فقط منحصر به آن زمان نبوده و آن موارد مربوط به تمامی زمان‌ها می‌شود.

حال امروز دین به دست ما رسیده و در مقابل این دو دغدغه فرزند رسول خدا مسئولیت داریم. آیا ما برای زنده نگهداشتن سنت پیامبر اکرم تلاش می‌کنیم؟ آیا سنت‌های رسول خدا را عمل می‌کنیم؟

چقدر روش‌های اخلاقی رسول خدا را شناخته‌ایم و به کار می‌گیریم؟ چقدر پایبند به اصول اخلاقی هستیم؟ تا چه میزان به دنبال اجرای عدالت نبوی هستیم؟ چقدر به احكام و دستورات دین توجه داریم؟ در برپایی نماز چقدر حساسیت داریم؟ چقدر در مورد بدعت گذاری‌های در دین حساس هستیم؟ چقدر در مقابل بدعت‌ها می‌ایستیم و با آنها مبارزه می‌كنیم تا دین از آسیب‌ها در امان بماند؟ و ...

ادامه نوشته

پرتوى از سيماى امام زين العابدين(عليه السلام)

امام سجاد(ع)

 حضرت على بن الحسين ، ملقّب به سجّاد و زين العابدين، روز پنجم شعبان سال 38 هجرى يا 15 جمادى الاولى همان سال، در مدينه ديده به جهان گشود و در روز 12 و يا 25 محرّم سال 95 هجرى، درمدينه، به دسيسه هشام بن عبدالملك، مسموم گرديد و در 56 سالگى به شهادت رسيد. البته شايان ذکر است که سال و روز تولد و شهادت حضرت امام سجاد عليه السلام مورد اختلاف شديد مورّخين است. مشهورترين نظر در باره‌ي سال و روز تولد امام، روز پنجم شعبان سال 38 هجري قمري در مدينه است که بزرگاني نظير جناب شيخ مفيد در « ارشاد»، شيخ کليني در « اصول کافي»، ابن شهر آشوب در «مناقب »، ابن خشاب در « مواليد اهل بيت »، شهيد در کتاب « الفصول المهمه »، و ديگران به آن معتقدند. نظرات ديگر عبارتند از: سال 33، 36، 37، و نيز سال 48 يا 49 هجري قمري.(1)

صحيفه سجّاديّه كه به زبور آل محمّد مشهور است، اثر بى نظيرى است كه در جهان اسلام، جز قرآن كريم و نهج البلاغه، كتابى به اين عظمت و ارزش، پديد نيامده كه پيوسته مورد توجه بزرگان و علما و مصنّفان باشد.
ادامه نوشته

شعر

به بام بر شده ام از سپیده ی تو بگویم

اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم

اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد

غزل غزل شده ام تا قصیده ی تو بگویم

غزل غزل شده ام ای شهید عشق که چون گل

ز عاشقان گریبان دریده ی تو بگویم

هزار مرتبه آتش شدم، نشد که غروبی

ز خیمه های به آتش کشیده ی تو بگویم

خوشا هماره نمازی که حمد، مدح تو باشد

به جای سوره، صفات حمیده ی تو بگویم

به بام بر شده ام با عقیق _ آینه _ سبزه

مگر ز دیدن ماه ندیده ی تو بگویم

به بام بر شده ام تشنه با صدای بریده

اذان به وقت گلوی بریده ی تو بگویم

جعفر بن عقیل بن ابیطالب

جعفر بن عقیل بن ابیطالب

«جعفر» برادر مسلم بن عقیل و فرزند دیگر عقیل است، مادر او «امُّ الثَّغَرم دختر «عامِر» از بنی‌کلاب همنان عامری است.(1)

 

شعار حماسی جعفر

این شهر آشوب می‌گوید: جعفر قدم پیش نهاد و شمشیر به دست در برابر دشمن حماسه آفرید. او در همان حال این ابیات را ترنم می‌کرد:

«انا الغلام الابطحی الطّالبی      من معشرٍ فی هاشمٍ من غالبٍ

  و نحن حقاً سادة الذّوائب                 هذا حسینٌ اطیبُ الاطائبٍ(2)

من آن جوان ابطحی از نسل ابوطالبم و از تبار هاشم و غالب هستم.

ما سروران و برترینِ روزگاریم، و این حسین، پاک‌ترین پاکان از عترت پیامبر.»

 

نحوه شهادت جعفر

گفته‌اند جعفر بن عقیل پانزده مرد را به خاک انداخت. سپس «بُشر بن حُوط» او را به شهادت رسانید. (3) در زیارت ناحیه مقدسه «جعفر بن عقیل» مورد سلام امام و قاتل او «بشر بن حوط همدانی» مورد لعن و نفرین امام قرار گرفته است.( 4)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- مقاتل الطالبین، ص 93.

2- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 105.

3- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.

4- اقبال الاعمال، ج 3، ص 76و 343.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

ابوبکر بن امیرالمؤمنین علیه السلام

ابوبکر بن امیرالمؤمنین علیه السلام

نام او «محمد(1)» یا «عبدالله(2)» بوده است. «محمد» از دیگر فرزندان امام علی (علیه السلام) است. کنیه‌اش «ابوبکر» و نام مادرش «لیلا» دختر «مسعود بن خالد بن مالک» است.(3)

 شعار حماسی ابوبکر

ابوبکر به سوی میدان روی آورد و دلاورانه جنگید، در حالی که این اشعار حماسی را می‌خواند:

«شیخی علیٌ ذوالفخار الاطول               من هاشم الصّدق الکریم المفضل

 هذا حسین بن النّبی المرسل     عنه نحامی بالحسام المصقل

                     تفدیه نفسی من اخی مبجل؛(4)

پیشوای من علی، صاحب فخر آن والا مردی است که از تبار هاشم، راستگو، بزرگوار و دارای فضیلت است؛

این حسین، پسر پیامبر فرستاده خداست که از او با شمشیر صیقل داده شده‌ای حمایت می‌کنم؛

جانم را فدای برادری می‌کنم که عظمتش موجب وقار من شده است.»

 

نحوه شهادت ابوبکر

«ابوبکر» در رکاب امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید.(5) قاتل او زجر بن بدر جحفی» بوده است.(6) در مقتل ابوالفرج اصفهانی آمده است: بدن او در نهری کوچک یافت شده، در حالی که مشخص نبود قاتلش چه کسی است.(7) و نیز گفته شده که قاتل او مردی از همدان بوده است.(8)

فرزندان بلافصل امام علی (علیه السلام) را که در کربلا حضور داشته‌اند، شش نفر دانسته‌اند که همه به شهادت رسیده‌اند. سلیمان بن قته در رثای آن عزیزان گفت:

«ستّةٌ کُلّهم لِصُلب علیٍ                                   قد اُصیبوا و سبعةٌ لعقیل؛(9)

از صلب حضرت مولا علی (علیه السلام) شش نفر به شهادت رسیدند و هفت نفر از نسل عقیل به شهادت رسیده‌اند.»

آنان عبارت‌اند از:

«اباعبدالله الحسین علیه السلام، ابوالفضل العباس علیه السلام، عبدالله، عثمان، جعفر، ابوبکر.»

 

پی‌نوشت‌ها:

1- مقتل الحسین مقرم، ص 238.

2- مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 28.

3- جمهرة انساب العرب، ص 230.

4- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 107.

5- مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 29.

6- مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 107، ابصار العین، ص 71.

7- مقاتل الطالبیین، ص 91.

8- مقاتل الطالبیین، ص 86.

9- ابصار العین، ص 71.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

حسن مثنّی بن الحسن علیه السلام

حسن مثنّی بن الحسن علیه السلام

«حسن» فرزند امام مجتبی و برادرزاده امام حسین (علیهماالسلام) است. او پس از محمد بن مسلم بن عقیل وارد میدان شد. پس از نبردی سخت، هفده نفر از شامیان را كشت و در حدود هجده نفر را زخمی كرد. پس از آن دست راستش قطع شد. قوم مادری‌اش "خزاری" او را به كوفه بردند. وقتی حالش بهبود یافت، او را به كوفه و در نهایت به مدینه بردند(1) ولی سرانجام بر اثر كثرت جراحات، در مدینه به شهادت رسید.

 

پی‌نوشت:

1- اللهوف، سیدبن طاووس،‌ص 635.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عبدالله بن الحسن بن علی بن ابیطالب (علیه السلام)

عبدالله بن حسن بن علي بن ابيطالب

«عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی(علیه السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است. (1)

شیخ مفید چنین نقل می‌کند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) زد، امام پارچه‌ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه‌ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.

عبدالله پسر امام مجتبی(علیه السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمه‌گاه با زنان به سر می‌برد. هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمه‌گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می‌ورزید. او به عمه‌اش گفت: «والله لا افارق عمّی(2)؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی‌شوم.»

 

نحوه شهادت عبدالله بن الحسن(علیه السلام)

ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.

کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسین(علیه السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوندا تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.»(3)

امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.» (4)

ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید.(5) در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. (6)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- ابصار العین، ص 73 .

2- الارشاد، ج 2، ص 110 .

3- همان .

4- همان، ص 111 .

5- مقاتل الطالبیین، ص 89 .

6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 75 .

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

شهادت عباس بن اميرالمومنين (عليه السلام)

حضرت عباس عليه السلام

پس از شهادت ياران و اهل بيت امام حسين(عليه السلام)، کاسه صبر حضرت عباس(عليه السلام) لبريز شد. او ديگر نمي‌توانست بي‌ياوري امام خود را تحمل کند؛ سينه او از آن وضع دلخراش به تنگ آمده بود. او قدم پيش نهاد تا از امام خود اذن جهاد بگيرد. با توجه به شخصيت والاي عباس(عليه‌السلام) مناسب است قدري به معرفي اين سردار بزرگ کربلا بپردازيم.

حضرت ابوالفضل(عليه السلام) در سال بيست و شش هجري به دنيا آمد. پدر بزرگوارش حضرت امام علي(عليه السلام) و مادرش فاطمه دختر «حزام بن خالد بن کلاب بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب» مشهور به «ام البنين» است.

 

نام‌ها، کنيه‌ها و القاب حضرت عباس(عليه السلام)

نام‌ها، القاب و کنيه‌هاي عباس(عليه السلام) گوياي اوصاف و ويژگي‌هاي آن رادمرد کربلاست کنيه‌هاي او عبارت‌اند از:

1. «اَبُوقِرْبَة»؛ صاحب مشک آب؛

2. «ابوالقاسم» پدر قاسم؛ «جابر بن عبدالله انصاري» در زيارتنامه خود او را اينگونه خواند: «السلام عليک يا اباالقاسم، السلام عليک يا عباس بن علي؛ سلام بر شما اي پدر قاسم! سلام بر شما اي عباس پسر علي(عليه السلام)؛

3. «ابوالفضل»، پدر فضل.

القاب او عبارت‌اند از:

1. «باب الحوائج» در نيازها (گشاينده گره مشکلات)؛ اين لقب را شيعه و سني به سبب فراواني برآورده شدن حاجات خود از جانب او به آن حضرت داده‌اند.

2. «قمر بني‌هاشم» چون سيماي آن بزرگوار چون ماه تاباني مي‌درخشيد و در هنگام شب تاريک نيازي به چراغ نبود.

«عبدالله بن ابي محل بن حزّام» که حضرت ام البنين(عليه السلام)، عمه او بود از جاي برخاست و از عبيدالله امان‌نامه‌اي براي عباس(عليه السلام) و برادرانش طلب کرد. شمر نيز از جاي برخاست و او را در اين خواسته همراهي کرد. عبيدالله بن زياد هم اماني (بر عباس و برادران او) نوشت و آن را به عبدالله داد و او هم اين نامه را به غلامش «کُزمان» داد تا به حضرت عباس(عليه السلام) و برادران او تحويل دهد. او هم اين امان‌نامه را به عباس(عليه السلام) و برادرانش رسانيد. هنگامي که آنها نامه را مطالعه کردند به او گفتند: «به دايي ما سلام برسان و به او بگو ما نيازي به امان شما نداريم. امان خدا بهتر از امان پسر سميه است» و او بازگشت.

3. «الشهيد» نسب شناسان به اين لقب ايشان را مي‌شناخته‌اند. اين لقب پس از شهادت، به او داده شده است.

4. «عبدالصالح» بنده شايسته؛ اين لقب را امام صادق(عليه السلام) به عموي خويش داده‌اند: «السلام عليک ايها العبد الصالح؛ سلام بر شما اي بنده صالح و شايسته» اين لقب گوياي رفعت و عظمت مقام اوست، به گونه‌اي که آن حضرت خود را در مرحله عالي کمال انساني قرار داده و توانسته چون حلقه اتصال بين امام و بندگان باشد.

5. «سقاء» ويژگي آبرساني (سقا) و صاحب مشک آب بودن (ابوقربه) از آنجا به آن حضرت اختصاص يافت که قبل از درگيري، دشمن آب را بر امام حسين(عليه السلام) و ياران او بست. عطش، امام و يارانش را آزار داد. امام برادر خود عباس(عليه السلام) را صدا زد و او را همراه با سي سواره و بيست پياده، شبانه به سوي آب فرستاد. آنها از دشمن گذشتند و تا نزديکي آب رسيدند. نافع، پرچم به دست و پيشاپيش حرکت مي‌کرد. ناگهان «عمرو بن حجاج زبيدي» جلوي آنها را گرفت. ياران امام مشغول آب برداشتن شدند، در حالي که عباس بن علي و نافع از آنها دفاع مي‌کردند و به دشمن حمله مي‌کردند. تا اين که از نهر آب را برداشتند و به حضرت امام حسين(عليه السلام) ملحق شدند. بنابراين، عباس(عليه السلام) سقا و ابوالقربه لقب گرفت.

ادامه نوشته

مقتل امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام، محرم

امام حسين(عليه السلام) فرزند امام علي بن ابيطالب(عليه السلام) و بزرگ بانوي عالم، فاطمه زهرا (عليهاالسلام) است. او در روز سوم يا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرت، بعد از امام حسن مجتبي در مدينه به دنيا آمد. در روايات فراواني آمده است که آن حضرت از بطن مادر در شش ماهگي - چون يحيي بن زکريا(عليه السلام) - به دنيا آمد.(1) حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) هشت سال با جد خود و سي و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبي(عليه السلام) و ده سال پس از امام مجتبي(عليه السلام) زندگي کرده است. شهادت سومين امام ما در سال 61 هجري اتفاق افتاده است. بنابراين عمر شريف ايشان 57 سال و چهار ماه و 25 روز خواهد بود.(2)

 

امام در زمان جدّ، پدر و بردار

امام حسين(عليه السلام) بسيار مورد علاقه جد بزرگوار، پدر و برادر خود بودند. سخنان پيامبر گرامي و شيوه برخورد آن حضرت با سالار شهيدان گوياي اين مدعاست؛(3) در دوران امام علي(عليه السلام) و در پيکارهاي متعدد در بصره، صفين و نهروان و ... امام حسين(عليه السلام) حضور فعال داشت؛ اما امام علي(عليه السلام) هيچگاه به او و ديگر برادرش اجازه پيکار نمي‌داد، و مکرر برادران ديگر چون اباالفضل العباس، محمد حنفيه را به نبرد مي‌فرستاد، تا آنجا که محمد حنفيه به معاويه گفت: «من دستان علي (عليه السلام) بودم و دو برادر من حسن و حسين(عليه السلام) چشمان مبارک پدرم بودند؛ چرا که هميشه دست از چشم حراست مي‌کند.»(4)

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن دو(حسن و حسين) را امام معرفي فرمود: «ابناي هذان امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسين هر دو امام‌اند، خواه قيام کنند يا نکنند.» پس از امام مجتبي(عليه السلام) امام حسين(عليه‌السلام) سکوت اختيار فرمود تا عهد با معاويه پايدار بماند، و شايد مصالح ديگري براي جامعه اسلامي پديد آيد.

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن دو را امام معرفي فرمود: «ابناي هذان امامان قاما او قعدا(5)؛ حسن و حسين هر دو امام‌اند، خواه قيام کنند يا نکنند.» پس از امام مجتبي(عليه السلام) امام حسين(عليه‌السلام) سکوت اختيار فرمود تا عهد با معاويه پايدار بماند، و شايد مصالح ديگري براي جامعه اسلامي پديد آيد.

ادامه نوشته

نمایی از شهادت سید الشهدا علیه السلام

 به روایت سیّد رحمه اللّه و مفید رحمه اللّه لشكر لحظه اى از جنگ آن حضرت درنگ كردند پس از آن رو به او آوردند و او را دائره وار احاطه كردند(1)این هنگام عبدالله بن حسن كه در میان خِیام بود و كودكى غیر مراهق بود چون عمّ بزرگوار خود را بدین حال دید تاب و توان از وى برفت وبه آهنگ خدمت آن حضرت از خیمه بیرون دوید تا مگر خود را به عموى بزرگوار رساند. جناب زینب علیهاالسّلام از عقب او به شتاب بیرون شد و او را بگرفت و از آن سوى امام علیه السّلام نیز ندا در داد كه اى خواهر، عبدالله را نگاه دار مگذار كه در این میدان بلاانگیز آید و خود را هدف تیر و سنان بى رحمان نماید. جناب زینب علیهاالسّلام هر چه در منع او اهتمام كرد فایده نبخشید و عبدلله از برگشتن به سوى خیمه امتناع سختى نمود و گفت : به خدا قسم ! از عموى خویش مفارقت نكنم و خود را از چنگ عمه اش رهانید و به تعجیل تمام خود را به عموى خود رسانید، در این وقت اَبْجَر بن كعب شمشیر خود را بلند كرده بود كه به حضرت امام حسین علیه السّلام فرود آورد كه آن شاهزاده رسید و به آن ظالم فرمود: واى بر تو! اى پسر زانیه ، مى خواهى عموى مرا بكشى ؟ آن ملعون چون تیغ فرود آورد عبدالله دست خود را سپر ساخت و در پیش ‍ شمشیر داد، شمشیر دست آن مظلوم را قطع كرد چنانكه صداى قطع گردنش بلند شد و به نحوى بریده شد كه با پوست زیرین بیاویخت .آن طفل فریاد برداشت كه یا ابتاه ! یا عمّاه ! حضرت او را بگرفت و برسینه خود چسبانید و فرمود: اى فرزند برادر! صبر كن بر آنچه بر تو فرود آید و آن را از در خیر و خوبى به شمارگیر، هم اكنون خداوند ترا به پدران بزرگوارنت ملحق خواهد نمود. پس حرمله تیرى به جانب آن كودك انداخت و او را در بغل عمّ خویش شهید كرد. (2)

حمیدبن مسلم گفته كه شنیدم حسین علیه السّلام در آن وقت مى گفت : اَللَّهُمَّ اَمْسِكْ عَنْهُمْ فَطْرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَرْضِ الخ .(3)

شیخ مفید رحمه اللّه فرموده كه رجّاله حمله كردند از یمین و شمال بر كسانى كه باقیمانده بودند با امام حسین علیه السّلام پس ایشان را به قتل رسانیدند و باقى نماند با آن حضرت جز سه نفر یا چهارنفر.

ادامه نوشته

نمایی از شهادت حضرت عباس(ع) در روز عاشورا

 

 

شبحی شکسته از نهایت دشت بر می‌گردد. از سفری که ره آوردش بی‌برادری است.

از ساحل تشنگی آمده و دستان دریا را در پای نخل‌های نگران و ساحل تفتید علقمه کاشته است.

توان واپس نگریستن نیست. همه هستی او بر خاک افتاده و همه هستی کودکان را جرعه جرعه زمین حریص نوشیده است.

اینک بر می‌گردد. از روزنه خیام، دخترکی کنجکاو سرک می‌کشد. قامتی شکسته، در جزر و مد افتادن و برخاستن، وسعت چشم‌های بی رمقش را می‌پوشاند.

- پدر تنهاست، تنها برمی‌گردد. عمویمان عباس همراهش نیست.

در آستانه خیمه منظومه خیس چشم‌ها بر مدار شکسته قامت حسین ایستاد. اشک طغیان کرد و طوفان همه دشت را در هم پیچید. پرسش در پرسش، انتظار در انتظار حسین را شکسته‌تر می‌کرد. هیچکس از عطش نمی‌پرسید. هیچ لبی را تمنای آبی نبود. عطش عباس، تشنگی چشم‌ها و گوش‌های تفتیده در نوشیدن جرعه‌ای کلام، حسین را محاصره کرده بود، و او... چه پاسخی می‌توانست بدهد.

سمت حرکتش را تغییر داد و عمود ایستاده‌ترین خیمه- خیمه‌برادر- را فرو افکند و چه پاسخی رساتر از این. روبرگرداند تا هیچکس شکستگی دوباره‌اش را نبیند.

از خیمه‌ها شعله شعله عطش می‌جوشید. دخترکان تشنه کام و پسرکانی که هنوز لبخنده‌های نخستین زندگی را تجربه می‌کردند می‌گریستند. جگر سوزترین گریه از آن شیرخواره‌ای بود که هنوز حتی گفتن «آب» را نمی‌توانست. نگاه بی‌رمق، دست و پا زدن و گریه‌ای که کم کم در گلوی خشکیده غروب می‌کرد تنها تکلم او بود.

پدر در غریبی دشت، در شقاوت خیزترین لحظه‌ها، در برزخی میان آه آه کودکان و قاه قاه دشمنان ایستاده بود. تمامی امید او، تکیه گاه صمیمی درد آلود‌ترین ثانیه‌ها و پشتوانه یک کربلا تنهائیش رفته بود.

خوب می‌دانست دیگر آب به زیارت لب‌ها و خیمه‌ها نخواهد آمد.

نمایی از شهادت حضرت علی اکبر

حضرت علی اكبر علیه السلام

یاران ابی عبدالله به شهادت رسیدند و جز خانواده اش كه اولاد علی (ع) اولاد جعفر بن ابیطالب، اولاد عقیل و امام حسن (ع) بودند ، دیگر كسی نمانده بود همگی آنها گرد آمدند و تصمیم به جنگ گرفتند ابتدا فرزند خود امام، حضرت علی اكبر از پدرش اجازه نبرد خواست امام هر كدام از اصحاب كه اذن مبارزه نمی خواستند مقداری طفره می رفتند تا عطش و عشق شهادت آنها در تاریخ ثبت شود و همچنین نمی خواست آنها به شهادت برسند ولی وقتی از فرزندش اذن می خواهد بدون مكث كردن به او اذن می دهد .

راوی می گوید حضرت امام نگاه ناامیدی به او كرد و اشكش سرازیر شد و روی مبارك را به سوی آسمان بلند كرد و فرمود: خدایا گواه این مردم باش. خدایا جوانی به مقابل آنها می رود كه شبیه ترین مردم به پیغمبر می باشد از نظر خلقت، و اخلاق و گفتار و ماهر وقت مشتاق دیدار پیغمبرت می شدیم به روی او نگاه می كردیم بار خدایا بركات زمین را زا این قوم دریغ بدار و میان آنها جدای افكن و آنها را پاره پاره كن ، روش آنها را ناستوده كن ، سپس به عمر سعد فریاد زد از ما چه می خواهی ؟ خداوند نسلت را قطع كند و عملت را نامبارك كند و كسی را بر تو مسلط كند كه در بسترت سرت را ببرد همچنان كه پیوند مرا گسستی و خویشاوندی مرا با پیامبر (ص) مراعات نكردی. و بالاخره نوبت علی اكبر می رسد او در ظهر عاشورا و جلوی پدر به سوی میدان ستیز می رود و از خود شجاعتها نشان می دهد ، علی اكبر بر لشگر حمله ور می شود رجزی چنین می خواند:

انا علی ابن الحسین بن علی – نحن و بیت الله اولی بالنبی - من شبث و شمر ذاك الدنی - و مشر ذالك الدنی – اضربكم بالسیف حتی ینثنی ضرب غلام هاشمی علوی – ولا ازال الیوم احمی عن ابی تالله لا یحكم فینا ابن الدعی

 منم علی بن الحسین بن علی – ما به خدا هستیم اولی به نبی – از شبث و شمر همان پست دنی – تا خم شود تیغ ز غم چون زدنی (من آنقدر بر شما شمشیر می زنم تا شمشیر در پیچ و تاب افتد) همچون جوانی هاشمی علوی (آنهم شمشیر زدنی مانند جوان هاشمی علوی) – خود نسپاریم بر آن ابن دعی (پسر زیاد لاف زن گزافگو)

ادامه نوشته

نمايي از شهادت قاسم بن الحسن عليه السلام

قاسم بن الحسن

سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن

رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن

نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن

 ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن

ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد

گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال

قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي‌تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي‌فرمود:

سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن

بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ

 اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ

هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن

ادامه نوشته

نمایی از شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

هنگامى كه همه یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، نداى غریبانه امام بلند شد:

«هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله ... هل من مغیث‏یرجوا الله باغثتنا».

«آیا حمایت كننده‏اى هست تا از حرم رسولخدا صلى الله علیه و اله و سلم حمایت كند؟ آیا فریادرسى است كه براى امید ثواب ما را یارى كند؟».

وقتى كه این ندا به گوش بانوان حرم رسید، صداى گریه و شیون آنها بلند شد، امام كنار خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: فرزند كوچكم را به من بده تا با او وداع كنم، كودك را گرفت، همین كه خواست ببوسد حرمله تیرى به سوى گلوى نازك او رها كرد، آن تیر به گلوى او اصابت نمود، و سرش را ذبح كرد.

كه در این باره سید حید ر حلى گوید:

و منعطفا اهوى لتقبیل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا

ادامه نوشته

نمايي از شهادت حر

عاشورا

راوي:

اين كبوتري كه از ميان خون، بال مي‌گشايد گويا طعم پرواز را تازه با بال هاي نوباوه‌اش چشيده؟

سروش:

اين كبوتر نيست! خورشيد صبح عاشوراست كه با عصايي از خون و جنون در دست، طالع مي‌شود!

راوي:

اين سر بريده ي  كيست كه از شيب افق رو به زمين مي‌غلتد و مي‌غلتد و كاكل ارغواني‌اش بر پيشاني خاك، پريشان مي‌شود؟

سروش:

خورشيد صبح عاشوراست و پيشاپيش مي‌داند كه بايد همچون شاهدي شرمسار، چشم بدوزد به عرصه نبردي نابرابر و ناظر باشد تا چگونه بادهاي كافر، كشتي نجات امت پيامبر را از هزار سو محاصره مي‌كنند.

راوي: گويا مردي چون تيغ برهنه يا به‌سان زبانه‌اي از آتش خروش به فرياد آمده است!

سروش: خاموش! اين حسين است كه اتمام حجت را قامت علوي برافراشته و چونان سروش، خيل اهريمنان را به نور مي‌خواند!

راوي:

من شورشي نيستم! جز براي راست كردن كجي‌ها و زدودن لكه‌هاي پليدي از دامان اسلام، پاي در اين وادي ننهاده‌ام! و خدا داند كه مرگ را در صحراي شرف بر زيستن با ظالمان كه حاصلي جز ستوه و اندوه ندارد، ترجيح مي‌دهم!

راوي:

اشقيا از هر سو كمان ملامت به زه كرده اند و تيرهاي شماتت بر صداي رساي حسين مي‌بارند!

سروش:

ابن‌سعد شوم آئين را بنگر! چگونه خيل منحوسان را گواه مي‌گيرد تا بدانند كه اوست كه نخستين خدنگ را در كمان ننگ مي‌نهد و خيمه گاه حسين را نشانه مي‌گيرد!

راوي:

 نخستين تير را ابن‌سعد به سوي اردوگاه زادگان نبي و وارثان وصي مي‌افكند؟!

سروش:

 نه! در اين وادي، تير نخست را غربت در كمان تنهايي گذاشت و گلوي رسالت حسين‌(ع) را نشانه گرفت! كربلا حاصل تنهايي و غربت مرام محمد و مشرب علي‌(ع) است!

راوي:

سواري انگار از صف اشقيا جدا مي‌شود! خدا مي‌داند كه چه در دل دارد! [با هر قدم تاختن، رنگ زمينه از سياهي به روشني و سپس به سرخي مي‌گرايد]

سروش:

اين همان "ح‍ُر‍ّ" است كه تا ساعتي پيش هنوز زنجير از دست و پا باز نكرده بود! از وادي "طلب" گذشته و پا در مسير "عشق" گذاشته!‌هان گويا به "معرفت" حق نائل گشته است! اگر چون تيري از كمان تيرگي‌هاي گذشته جدا مي‌شود از آن روست كه مي‌داند:

سالك نرسد بي‌مدد پير به جايي

بي زور كمان ره نبرد تير به جايي

ادامه نوشته

حزن یعقوب یا مصیبت فرزند رسول؟

امام سجاد

امام سجاد صلوات الله علیه بر مصیبت پدرش بیست سال گریست. هیچ وقت طعامی به محضر او نیاوردند مگر آن كه چشمهایش پر از اشك گردید.

وای بر تو، یعقوب پیامبر دوازده پسر داشت، خداوند یكی را از پیش او برد، چشم هایش از كثرت گریه سفید و نابینا گردید، موی سرش سفید شد، پشتش خم گردید، با آن كه پسرش در دنیا زنده بود، اما من با دو چشمم دیدم كه پدرم و برادرم و عموهایم و هفده نفر از خانواده‏ام همه در كنار من به خون غلطیده بودند. چطور اندوه من تمام شود؟!

 روزی یكی از غلامانش گفت: یابن رسول الله (ص) آیا وقت تمام شدن غصه‏ات نرسید؟! «اما آن لحزنك ان ینقضی»؟!

امام فرمود: وای بر تو، یعقوب پیامبر دوازده پسر داشت، خداوند یكی را از پیش او برد، چشم هایش از كثرت گریه سفید و نابینا گردید، موی سرش سفید شد، پشتش خم گردید، با آن كه پسرش در دنیا زنده بود، اما من با دو چشمم دیدم كه پدرم و برادرم و عموهایم و هفده نفر از خانواده‏ام همه در كنار من به خون غلطیده بودند. چطور اندوه من تمام شود؟!

«و یحك انّ یعقوب النّبی (ع) كان له اِثنی عشر ابنا فغیّبَ اللّه واحداً منهم فابیضّت عیناه من كثرة بكائه علیه و شاَب رأسه من الحزن وَاْحدَوَْدَب ظَهرُه من الغمّ و كان ابنه حیّاً فی الدنیا و انا نظرت الی ابی و اخی و عمّی و سبعة عشر من اهل بیتی مقتولین حولی فكیف ینقضی حزنی»


منبع:

سیر الائمه: ج 3 ص 195 تألیف سید محسن امین عاملی

مشهورترین مقتل تاریخ

لهوف

اللهوف (ملهوف) علی قتل الطفوف

رضی الدین، علی بن موسی بن جعفر ملقب به «ابن طاووس» از بزرگان علمای امامیه و جامع علوم مختلف است. این عالم زاهد و پارسا صاحب کراماتی بوده که علامه حلی به برخی از آن ها اشاره کرده است. وی را مستجاب الدعوه و واقف بر اسم اعظم دانسته اند و از برخی تألیفاتش بر می آید که که به ملاقات حضرت ولی عصر(عج) نائل شده و برخی نکات را از محضر حضرت استفاده کرده و از جمله اسم اعظم را از زبان مبارک امام زمان(عج) آموخته است. وی دارای نفس عجیب و بسیار تأثیر گذاری بوده است.

از کثرت ورع و تقوی اورا «قدوة العارفین و مصباح المجتهدین» لقب داده اند. از دادن فتوی در احکام شرعی به شدت امتناع داشته و جز کتاب «غیاث الوری» که حاشیه ای بر یک کتاب فقهی است کتاب دیگری تألیف نکرده است.

تولد او در سال 589 یا 583 در حله و وفاتش روز دوشنبه، پنجم ذیقعده سال 664 هجری در بغداد بوده است البته جسم مطهر او را در نجف در جوار بارگاه ملکوتی سید الاوصیاء علی بن ابیطالب علیه السلام به خاک سپرده اند.

سید در زمان مستنصر، خلیفه ی عباسی می زیسته و با این که خلیفه تلاش کرد او را وارد مسائل سیاسی کند و منسب "نقابت طالبیین" را به او واگذار کند ولی موفق نشد. در زمان سقوط بغداد توسط هلاکوخان، نقابت طالبین را بر او تحمیل کردند. گرچه سید در ابتدا نپذیرفت اما خواجه نصیرالدین طوسی او را آگاه کرد که در صورت عدم قبول، او را خواهند کشت.

شیخ جعفر شوشتری(ره) مقتل ایشان را مشهورترین مقتل می دانسته است.

گذشته از علم و دانش بسیار دقیق، عمیق ومراقب بود به همین جهت میرزا جواد ملکی تبریزی که خود از عرفای بزرگ است لقب «سیدالمراقبین» را به ایشان داده است.

با این که عمر طولانی نداشت 50 تا 60 جلد کتاب را به او نسبت داده اند. بیشتر این کتب در زمینه ی دعا و زیارات است از جمله؛ اسرارالصلوة، الاقبال الصالح الاعمال، مصباح الزائر، جناح المسافر، الطرائف فی مذهب الطوائف، کشف المحجه لثمرة المهجه، یکی از آثار او کتاب مشهور «اللهوف یا الملهوف علی قتل الطفوف» است که بارها در هند و ایران به چاپ رسیده است.

ادامه نوشته

تفسیر الگوساز عاشورا از نگاه شهید مطهری

گام نخست در الگوپذیرى قیام عاشورا این است كه راز جامعیت اسلام در كربلا درك شود و بر اساس آن، تفسیرى صحیح از این حادثه ارائه گردد. در صورتى این نكته از عاشورا قابل برداشت است كه قرائتى الگوساز از آن صورت گیرد. بى‏تردید پیشوایان دینى از زمان پیغمبر اكرم(ص) و ائمه طهار(ع) دستور اكید و بلیغ داده‏اند كه باید نام حسین بن على(ع) زنده بماند و باید سوگوارى آن حضرت هر سال تجدید بشود. سؤال اساسى این است كه چرا چنین دستورى داده‏اند و چرا این همه به این موضوع اهتمام داشته‏اند؟ از این رو تحلیل ما از قیام امام‏حسین(ع) تعیین كننده است.

از نگاه شهید مطهرى حادثه عاشورا و تاریخچه آن، دو صفحه دارد؛ یك صفحه سفید و نورانى و یك صفحه تاریك، سیاه و ظلمانى. در نگاه دوم، قهرمان حادثه یزید بن‏معاویه، عبیدالله بن زیاد، عمر سعد، شمر وامثال اینها است. وقتى این صفحه تاریك مطالعه شود فقط ظلم است، جنایت است و رثاء بشریت، كه هیچ چیز غیر از گریه، زارى و مرثیه را نمى‏طلبد اما اگر صفحه مقابل مطالعه شود قهرمان این صفحه نورانى حسین است و اهل بیت و اصحاب او. این صفحه دیگر جنایت وتراژدى نیست بلكه حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلى حقیقت، انسانیت و حق پرستى است. البته هر دو صفحه این واقعه یا بى‏نظیر است یا كم‏نظیر و باید به هر دوى آنها پرداخت و آن را مورد تجزیه و تحلیل عبرت‏آموز قرارداد، اما به قول آن استاد فرزانه: «چرا ما صفحه نورانى این داستان را كمتر مطالعه مى‏كنیم در حالى كه جنبه حماسى این‏داستان صد برابر بر جنبه جنایى آن مى‏چربد و نورانیت این حادثه بر تاریكى آن خیلى‏مى‏چربد»[1]؛ «اگر ما صفحه نورانى تاریخ حسینى را خواندیم آن وقت از جنبه رثائى‏اش مى‏توانیم استفاده كنیم و گرنه بیهوده است»[2]؛

ادامه نوشته

تحریفات عاشورا  (1)

 متاسفانه با توجه به رشد روز افزون تحریفات و غلو‌هایی که در مورد روز عاشورا و وقایع آن ایجاد شده است؛ بررسی این واقعه بزرگ تاریخ مسلمین، لازم می نمود، بنابراین در چند مقاله به بررسی تحریفات واقعه کربلا می پردازیم. 

امید است همه ما بتوانیم با درک واقعیت‌های این واقعه تاریخی به ارزش اصلی نهضت حسینی پی‌ برده و در ترویج واقعیات و ارزش‌های آن تلاش کنیم.

با كمال تاسف باید بگویم تحریف‌هایی كه به دست ما در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پایین آوردن قضیه و در جهت نسخ كردن قضیه بوده و هم در جهت بی خاصیت و بی اثر كردن قضیه بوده است. و در این قضیه، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشته‌اند.

 معنای تحریف

تحریف در زبان عربی از ماده "حرف" است یعنی منحرف كردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود كه داشته است یا باید داشته باشد.

به عبارت دیگر تحریف نوعی تبدیل و تغییر است ولی تحریف مشتمل به چیزی است كه كلمه تغییر و تبدیل نیست. شما اگر كاری كنید كه جمله‌ای، نامه ای، شعر و یا عبارتی آن مقصودی را كه باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، می‌گویند شما این عبارت را تحریف كرده‌اید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یك نفر می‌گویید، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل می‌كند. پس از آن، كسی به شما می‌گوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل می‌كرد شما می‌فهمید آن چه شما گفته بودید با آنچه كه او نقل كرده خیلی متفاوت است. او سخن‌های شما را كم و زیاد كرده است، قسمتی از حرف های شما را كه مفید مقصود شما بوده حذف كرده و قسمت هایی از خود به آن افزوده است در نتیجه سخن شما نسخ شده و چیزی دیگری از آب در آمده است. آن وقت شما می‌گویید این آدم حرف مرا تحریف كرده است. مخصوصا اگر كسی در سندهای رسمی دست ببرد می‌گویند كه تحریف  كرده است. اینها مثال هایی بود برای روشن شدن معنی كلمه تحریف و این كلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. حال به شرح انواع تحریف می‌پردازیم:

(مرحوم حسین نوری) این مرد بزرگ، صریحا می‌گوید، امروز باید عزای حسین را گرفت اما در عصر ما برای حسین یك عزای جدیدی است كه در گذشته نبوده است و آن عزای جدید، برای این همه دروغ‌هایی است كه درباره حادثه كربلا گفته می‌شود و هیچ كس جلوی این دروغ‌ها را نمی‌گیرد. به این مصیبت حسین بن‌علی باید گریست نه برای شمشیرها و نیزه‌هایی كه در آن روز بر پیكر شریفش وارد شد.
ادامه نوشته

تحریفات عاشورا (2)

نقل می‌كنند كه یكی از علمای بزرگ در یكی از شهرستان‌ها تا اندازه‌ای درد دین داشت و همیشه به این دروغ‌هایی كه روی منبر گفته می‌شد اعتراض می كرد و تعبیرش هم این بود كه می‌گفت این زهرماری‌ها چیست كه بالای این منبرها می‌گویند؟ واعظی به او گفت اگر اینها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته كنیم. آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشكیل داد و همان واعظ را دعوت كرد. ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من می‌خواهم به عنوان نمونه یك مجلسی ترتیب بدهم كه در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی كه جز از كتاب‌های معتبر، هیچ روضه‌ای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت كه از آن زهرماری‌ها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم كنار محراب بود، آقای واعظ صحبت‌هایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع كرد به خواندن  روضه و خود را مقید كرده بود كه جز روضه راست چیزی نگوید اما هرچه گفت مجلس تكان نخورد و مجلس همین طور یخ كرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست بعد مردم چه می‌گویند، تصور می‌کنند که لابد آقا نیتش پاك نیست كه مجلسش نمی‌گیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا كربلا شده بود. دید كه آبرویش می رود به فکر رفت که چه بكند؟ یواشكی و زیر چشمی به واعظ گفت یك كمی از آن زهرماری‌ها قاطی كن.

این انتظاری كه مردم برای كربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی كه وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری كرد یك جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است.

تحریفات عاشورا (4)

به طور کلی تحریف بر دو قسمت است: 1- تحریف لفظی و قالبی  2- تحریف معنوی و روحی.

تاریخچه با عظمت کربلا که به دست ما افتاده، هم دچار تحریف لفظی و هم دچار تحریف معنوی شده است. یعنی ما از خودمان ساز و برگ هایی بر پیکره این تاریخ ساخته ایم که چهره با عظمت و نورانی آن را تاریک و ظلمانی و قیافه زیبای آن را زشت کرده ایم. نمونه هایی را در این زمینه در قسمت های قبل ذکر کردیم.


 تحریف معنوی 

متاسفانه این حادثه تاریخی در دست ما تحریف معنوی پیدا کرده و تحریف معنوی از تحریف لفظی بسیار خطرناک تر است. آنچه که سبب شده این حادثه بزرگ برای ما از اثر و خاصیت بیافتد، تحریفات معنوی است نه تحریفات لفظی. یعنی اثر سوء تحریفات معنوی از تحریفات لفظی بیشتر است.

تحریف معنوی یعنی چه؟ در یک جمله ممکن است ما از لفظ،  نه کم کنیم و نه زیاد، ولی وقتی که می خواهیم آن را توجیه و تفسیر کنیم، طوری توجیه و تفسیر کنیم که درست برخلاف و بر ضد معنی واقعی این جمله باشد. برای این موضوع فقط یک مثال کوچک عرض می کنم تا مطلب روشن شود. در روزی که مسجد مدینه را بنا می‌کردند، عمار یاسر فوق العاده تلاش صادقانه می کرد؛ نقل کرده اند (از نقل های مسلم است) که پیغمبر اکرم فرمود یا عمار "تقتلک الفئه الباغیه"؛ ای عمار تو را آن دسته ای می کشند که سرکشند. (اشاره به آیه قرآن است که اگر دو دسته از مسلمانان با یکدیگر جنگیدند و یک دسته سرکشی کرد، شما به نفع آن دسته دیگر علیه دسته سرکش وارد شوید و اصلاح کنید.) این جمله را که پیغمبر اکرم درباره عمار فرمود، شخصیت بزرگی به او داد. لهذا عمار که در صفین، در خدمت امیرالمومنین بود وزنه بزرگی در لشکر علی شمرده می شد، حتی افراد ضعیف الایمانی بودند که تا وقتی که عمار کشته نشده بود هنوز مطمئن نبودند که در رکاب حضرت علی جنگیدن، به حق است و کشتن معاویه و سپاهیان او جایز است. روزی که عمار به دست اصحاب معاویه در لشکر امیرالمومنین کشته شد، ناگهان فریاد از همه جا بلند شد که حدیث پیغمبر صادق آمد. بهترین دلیل برای این که معاویه و یارانش بر باطل اند این است که این‌ها قاتل عمار هستند و پیغمبر اکرم در گذشته خبر داد: "یا عمار تقتلک الفئه الباغیه" که اشاره است به آیه: "و این طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی الی امرالله."

ادامه نوشته

 تحریفات عاشورا (5)

در قسمت‌های پیشین مقالات تحریفات واقعه عاشورا به این مباحث پرداختیم:

1-معنای تحریف و انواع آن .

2-ذکر برخی از تحریفاتی که در خصوص واقعه تاریخی عاشورا صورت گرفته است .

3-عوامل تحریف، اسباب و موجباتی که منجر به تحریف می شوند به طور عام و عوامل خاصی که در این حادثه تاریخی دخالت داشته اند.

و در این قسمت از مقاله به مسئله مهمی می پردازیم که بسیار حائز اهمیت می باشد:

4-وظیفه مردم و علما در برابر این تحریف ها.

به طور قطع و یقین در این حادثه بسیار بزرگ تاریخی تدریجا تحریفاتی در طول زمان پیدا شده است. و بدون شک در اینجا وظیفه ای هست که باید با این تحریفات مبارزه کرد بلکه به تعبیر بهتر، اگر بخواهیم از خودمان ستایش کنیم و تعبیر احترام آمیزی درباره خودمان به کار ببریم، باید بگوییم که نسل  ما رسالتی برای مبارزه با این تحریفات دارد.

در این عصر ما وظیفه سنگینی داریم، با حادثه تحریف شده که نمی شود به مردم خدمت کرد. ما و شما بزرگترین وظیفه ای که داریم این است که ببینیم چه تحریف‌هایی در تاریخ ما شده است. بررسی نماییم که در تاریخ ما، که سند اخلاقی و سند تربیت اجتماعی ما است و باید از آن‌ها درس بیاموزیم، مانند حادثه تاریخی عاشورا، چه تحریفاتی رخ داده است؟ باید این تحریفات شناسایی و با آن‌ها مبارزه شود.

ادامه نوشته

در کربلا چه گذشت؟

ورود به كربلا و اتفاقات رخ داده

نزول امام حسین علیه‏السلام به زمین كربلا(1) روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یك بوده است.(2)

در مقتل ابى اسحاق اسفراینى آمده است كه: امام علیه‏السلام با یارانش سیر مى‏كردند تا به بلده‏اى رسیدند كه در آنجا جماعتى زندگى مى‏كردند، امام از نام آن بلده سؤال نمود.

پاسخ دادند: «شط فرات» است.

آن حضرت فرمود: آیا اسم دیگرى غیر از این اسم دارد؟

جواب دادند: «كربلا».

پس گریست و فرمود: این زمین، به خدا سوگند زمین كرب و بلا است! سپس فرمود: مشتى از خاك این زمین را به من دهید، پس آن را گرفته بو كرد و از گریبانش مقدارى خاك بیرون آورد و فرمود: این خاكى است كه جبرئیل از جانب پرودگار براى جدم رسول خدا آورده و گفته كه این خاك از موضع تربت حسین است، پس آن خاك را نهاد و فرمود: هر دو خاك داراى یك عطر هستند!

در تذكره سبط آمده است كه امام حسین پرسید: نام این زمین چیست؟

گفتند: «كربلا». پس گریست و فرمود: كرب و بلأ. سپس فرمود: ام سلمه مرا خبر داد كه جبرئیل نزد رسول خدا بود و شما هم نزد ما بودى، پس شما گریستى، پیامبر فرمود: فرزندم را رها كن! من شما را رها كردم، پیامبر شما را در امان خودش نشاند، جبرئیل گفت: آیا او را دوست دارى؟ فرمود: آرى! گفت: امت تو او را خواهند كشت، و اگر مى‏خواهى تربت آن زمین كه او در آن كشته خواهد شد به تو نشان دهم! پیامبر فرمود: آرى! پس جبرئیل زمین كربلا را به پیامبر نشان داد.

در روایتى آمده است كه آن حضرت فرمود: ارض كرب و بلأ، سپس فرمود: توقف كنید و كوچ مكنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مى‏شكنند و كودكان ما را مى‏كشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.

و چون به امام حسین علیه‏السلام گفته شد كه این زمین كربلاست، خاك آن زمین را بوئید و فرمود: این همان زمین است كه جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد كه من در آن كشته خواهم شد.(3)

سید ابن طاووس گفته است: امام علیه‏السلام چون به زمین كربلا رسید پرسید: نام این زمین چیست؟ گفته شد: «كربلا».

فرمود: پیاده شوید! این مكان جایگاه فرود بار و اثاثیه ماست، و محل ریختن خون ما، و محل قبور ماست، جدم رسول خدا مرا چنین حدیث كرده است.(4)

گر نام این زمین به یقین كربلا بود   اینجا محل رفتن خون ما بود

و در روایتى آمده است كه آن حضرت فرمود: ارض كرب و بلأ، سپس فرمود: توقف كنید و كوچ مكنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مى‏شكنند و كودكان ما را مى‏كشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.(5)

سپس اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه را فرود آوردند، و حر هم پیاده شد و لشكر او هم در ناحیه دیگرى در مقابل امام اردو زدند.(6)

ادامه نوشته

گام‌ به‌ گام‌ با كاروان‌ كربلا

محرم

كاروان‌ كربلا پس‌ از وداع‌ با پيامبر اكرم و حضرت‌ زهرا و امام‌ مجتبي‌(عليهم السلام) شب‌ يكشنبه‌ بيست‌ و هشتم‌ رجب‌ سال‌ شصت‌ هجري‌ مدينه‌ را به‌ سوي‌ مكه‌ ترك‌ نمودند. امام‌ حسين‌(عليه‌السلام) از بيعت‌ با يزيد خودداري‌ كرده‌ و شبانه‌ همراه‌ خانواده‌ خويش‌ از مدينه‌ به ‌مكه‌ حركت‌ نمود. يك‌ جامعه‌ نمونه‌ در اين‌ كاروان‌ متجسم‌ بود. در دل‌ تاريكي‌ از كوره‌راه‌هاي‌ بيابان‌ها گذر كردند و منزل‌ به‌ منزل‌ راه‌ سپردند.

يك‌ ماه‌ و چند روز از بيابان‌ها و كوهستان‌ها گذشتند و در هر منزل‌ از خود، ردّي‌ از روشنايي‌ و كرامت‌ باقي‌ نهادند. روز سوم‌ شعبان‌ سال‌ شصت‌ هجري‌ درست‌ در روز ميلاد امام‌ حسين‌ (عليه السلام) كاروان‌ امام‌ به‌ مكه‌ رسيد و در محله شعب‌ علي‌ در خانه‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌ اقامت‌ گزيد. مردم‌ مكه‌ به‌ استقبال‌ و ديدار خاندان‌ پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمدند. در اين ‌ايام‌ كه‌ در آستانه‌ برگزاري‌ مراسم‌ حج‌ بود بسياري‌ از مسلمانان‌ از سراسر قلمرو اسلامي‌ به‌ مكه‌ مي‌آمدند و اين‌ فرصت‌ مناسبي‌ براي‌ امام‌ حسين(عليه‌السلام) و خاندان‌ پيامبر بود تا با مردم‌ صحبت‌ كنند و نسيم‌ آزادي‌ در مكه‌ وزيدن‌ گيرد.

از سوم‌ شعبان‌ تا هشتم‌ ذي‌ الحجه‌ كه‌ امام‌ حسين(عليه السلام) از مكه‌ به‌ قصد كوفه ‌عزيمت‌ نمود بيش‌ از چهار ماه‌ در مكه‌ اقامت‌ داشتند. در اين‌ مدت‌، مردم‌ گروه‌ گروه‌ با امام‌حسين‌(عليه السلام) تماس‌ مي‌گرفتند و ابراز وفاداري‌ و حمايت‌ مي‌كردند.

در دهم‌ رمضان‌ نامه‌اي‌ از سران‌ و اعيان‌ كوفه‌ به‌ امام‌ حسين‌ (عليه السلام) رسيد كه‌ در آن ‌نامه‌ از امام‌ دعوت‌ شده‌ بود به‌ كوفه‌ برود تا كوفيان‌ به‌ رهبري‌ امام‌ با يزيد بجنگند.

امام‌ در پاسخ‌ نامه‌هاي‌ مكرر سران‌ و مردم‌ كوفه‌، مسلم‌ بن‌ عقيل‌ (پسر عموي ‌خود) را به‌ كوفه‌ فرستاد تا ميزان‌ صحت‌ گفته‌ كوفيان‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ برساند.

با اعزام‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ به‌ كوفه‌، هجده‌ هزار نفر از مردم‌ كوفه‌ با امام‌ بيعت‌ كردند و مسلم‌ خبر اين‌ بيعت‌ و وفاداري‌ را به‌ امام‌ ارسال‌ داشت‌. ليك‌ با تغيير يافتن‌ حاكم‌ كوفه ‌وضع‌ِ مردم‌ نيز تغيير يافت‌. ابن‌ زياد از طرف‌ يزيد بن‌ معاويه‌ به‌ عنوان‌ حاكم‌ كوفه‌ انتخاب ‌شد و با فريب‌ و توطئه‌ و قتل‌ و كشتار، مردم‌ِ كوفه‌ را از همراهي‌ با مسلم‌ باز داشت‌ تا جايي ‌كه‌ مسلم‌ در يك‌ جنگ‌ نابرابر به‌ تنهايي‌ با سربازان‌ ابن‌زياد جنگيد و سرانجام‌ دستگير و به‌ شهادت‌ رسيد.

همزمان‌ با اين‌ واقعه‌ و مطلع‌ شدن‌ يزيد از نهضت‌ امام‌ حسين‌ (عليه السلام) و فعاليت‌هاي ‌ايشان‌ سپاهي‌ را به‌ فرماندهي‌ عمر بن‌ سعد جهت‌ دستگيري‌ يا قتل‌ امام‌ حسين‌ (عليه السلام) به ‌مكه‌ اعزام‌ نمود و امام‌ وقتي‌ از ماجرا آگاه‌ شد ديگر نتوانست‌ منتظر رسيدن‌ نامه‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ باشد و ناچاراً در هشتم‌ ذي‌ حجه‌ مكه‌ را به‌ قصد كوفه‌ ترك‌ نمود.

حركت‌ كاروان‌ امام‌ از هشتم‌ ذي‌ حجه‌ تا دوم‌ محرم‌ كه‌ به‌ كربلا رسيد، حركتي‌ بود براي‌ بيدار نمودن‌ انسان‌هاي‌ تمامي‌ تاريخ‌. اين‌ كاروان‌، منزل‌ به‌ منزل‌ راه‌ مي‌سپرد تا آميزه‌اي‌ از عظمت‌ و عزت‌ و مظلوميت‌ را بر صفحات‌ تاريخ‌ بنگارد و سرانجام‌ اين‌ كاروان ‌در دهم‌ محرم‌ 61 هجري‌ حماسه‌اي‌ را آفريد، حماسه‌ عشق‌، حماسه‌ هويت‌ انساني‌، حماسه‌ عاشورا.

روز شمار اين‌ حماسه‌، شمارش‌ لحظاتي‌ است‌ كه‌ انسان‌هايي‌ عاشق‌ از فراز اين ‌روزها به‌ معراج‌ رفتند و در هر منزلي‌ از خود خاطره‌اي‌ به‌ جاي‌ نهادند، خاطره‌اي‌ كه‌ هر قصه آن‌ درسي‌ از عزت‌ نفس‌ و كرامت‌ ذاتي‌ انسان‌ كامل‌ امام‌ حسين‌ (عليه السلام) مي‌باشد.

ادامه نوشته

ريشه عاشورا در سقيفه

 

بـسـيـارى از حـوادث، در ارزيـابـى بـنيادين به ريشه‌هاى كهن‌ترى منتهى مى‌شود كه گاهى فـاصـله زمـانـى بـسـيـارى مـيـان آن دو وجـود دارد، گـاهـى عـلل و اسـبـاب واسـطـه‌اى و مـيـانـى مـتـعـدّدى آن دو را بـه هـم مـتـصـّل مـى‌سازد. اگر شناخت عميق و جريان شناسانه از حوادث باشد، هم بصيرت انسان را در تـحـليـل وقـايـع مى‌افزايد، هم از تكرار برخى وقايع تلخ در دوران‌هاى بعدى جلوگيرى مى‌كند.

عاشورا

حـادثـه عـاشـورا يـكـى از ايـنگـونـه جـريـانـات اسـت كـه ريـشـه آن بـه پـنـجـاه سـال قـبـل و بـه مـاجـراى غـصـب خـلافـت از خـانـدان پيامبر و بازيگرى با حاكميّت دينى و خلافت اسلامى باز مى‌گردد. آن جريان انحرافى كه در مساله رهبرى و خلافت پيش آمد، به تدريج جامعه را از سـرچـشـمـه زلال مـكـتب دور ساخت، دشمنان ديرين اسلام و پيامبر، كم كم قدرت يافتند و با اسـتـيـلا بـر سـرنـوشـت مـسلمين و حكومت، اهداف و نيّات شوم خود را تحقّق بخشيدند. اگر آن ستم نـخـسـتـين نبود و گستاخى فاحش نسبت به پيامبر و خاندان گرامى او انجام نمى‌گرفت، كار امّت پـيـامـبـر بـه آنـجـا نـمـى‌رسيد كه عزيزترين چهره امّت اسلامى و يادگار معصوم پيامبر را در كربلا به شهادت برسانند و پس از آن قتل عام خونين، خاندان پيامبر را به اسارت ببرند.