عملاً، تمجيد ممکن است باعث پديد آمدن بحران عاطفي و بدرفتاري بشود. چرا؟

هر چند وقت يکبار، بسياري از کودکان براي اعضاي خانواده‌شان آرزوهاي ويرانگري مي‌کنند. وقتي والدين به کودک مي‌گويند: «توچه پسر خوبي هستي»، او شايد نتواند اين گفته را قبول کند، زيرا تصويري که او در ذهنش از خود ساخته کاملاً با اين گفته مغايرت دارد. اواز ديدگاه خودش، نمي‌تواند «خوب» باشد، زيرا اخيراً آرزو کرده که بردهان مادرش زيپي مي‌بود و نمي‌توانست حرف بزند يا اينکه کاش برادرش هفته بعد در بيمارستان بستري مي‌شد. در واقع، ما هر چقدر بيشتر از او تمجيد مي‌کنيم، او بدرفتاري بيشتري از خودش نشان مي‌دهد تا آن «خود واقعي»‌اش را آشکار سازد. والدين بارها نقل مي‌کنند: «درست پس از اينکه از بچّه‌مان به خاطر اخلاق و رفتار خوبش تمجيد کرديم، شروع کرد به وحشي بازي در آوردن. انگار که مي‌خواهد تعريف ما را مردود حساب کند.» البته، اين امکان هم وجود دارد. کودک شايد «بدرفتاري» مي‌کند تا از اين طريق به ديگران بفهماند که نظرش در مورد عقيده ي مردم نسبت به او چيست.


تمجيد مطلوب و تمجيد نامطلوب

- از آنچه که شرح داده شد آيا بايد نتيجه بگيريم که اکنون ديگر تمجيد «مفيد واقع نمي‌شود»؟

به هيچ‌وجه اين طور نيست. مفهوم شرح فوق اين است که تمجيد، همچون پني‌سيلين نبايد بر حسب تصادف مورد استفاده واقع شود. اصول و احتياط‌هايي وجود دارد که استعمال داروهاي قوي را کنترل مي‌کنند، نظير دستورالعمل‌هايي که درباره زمان و مقدار مصرف داروهاست و يا احتياط‌هايي که درباره آلرژي‌هاي ناشي از دارو به عمل مي‌آيد. دستورالعمل‌هاي مشابهي نيز در استعمال داروي احساسي وجود دارد.

مهمترين دستورالعمل اين است که تمجيد فقط بايد با تلاش‌ها و کارهاي موفقيت‌آميز کودک سر و کار داشته باشد، نه با صفات شخصي و شخصيت او.

وقتي پسر بچّه‌اي حياط خانه را تميز مي‌کند، تنها اين نوع تمجيد طبيعي خواهد بود که درباره مقدار سختي کار نظري بدهيم و نيز بگوييم که حياط چقدر خوب به نظر مي‌رسد. بسيار نامربوط و نامناسب خواهد بود اگر به او بگوييم چه پسر خوبي است.

گفتار تمجيد‌آميز ما بايد همچون يک آينه، تصويري واقعي از موفقيت‌هايش را به او نشان بدهد، نه تصويري مبهم و متغاير از شخصيت او.

مثالي که در زير آمده است، تمجيد مطلوب را بخوبي نشان مي‌‌دهد:

«جيم» هشت ساله با تميز کردن حياط خانه کاري خوب انجام داد. برگ‌هايي را که ريخته بودند، جمع کرد زباله‌ها را در ظرف مخصوص زباله ريخت، و ابزارها را دوباره در جايشان گذاشت و به آنها نظم داد. مادر «جيم» تحت تأثير اين کار پسرش واقع شد و از تلاش‌ها و کارهايي که پسرش کرده بود، قدرداني بعمل آورد:

مادر: «حياط خيلي کثيف بود. باورم نمي‌شد که بتوان يک‌روزه تميزش کرد.»

«جيم»: «امّا من تميزش کردم!»

مادر: « پر از برگ و زباله و چيزهاي ديگر بود.»

«جيم»: «من همه‌اش را تميز کردم.»

مادر: «چه کار دشواري، واي!»

«جيم»: «بله مادر، واقعاً کار سختي بود.»

مادر: «حالا حياط خيلي تميز شده، آدم لذّت ميبرد نگاهش کند.»

«جيم»: «قشنگ شده مادر!»

مادر: «ازت متشکرم، پسرم.»

«جيم»: (با لبخندي طولاني): «قابل شما را نداشت.»

گفتار مادر سبب شد که «جيم» از تلاش‌هايش احساس خوشي بکند و به خاطر کارهاي موفقيت‌آميز خود احساس غرور داشته باشد. عصر آن روز، «جيم» تحمّل آن را نداشت که منتظر بماند تا پدر به خانه برگردد و او حياط تميز شده را به پدر نشان بدهد و بار ديگر از اين کار خوب انجام يافته احساس غرور بکند.

بعکس، اظهار نظرهاي زير که از شخصيت کودک تمجيد مي‌کنند، مفيد واقع نمي‌شوند:

«توچه پسر خارق‌العاده‌اي هستي.»

«راستي راستي که يار و ياور کوچولوي مامان هستي.»

«اگر تو نبودي مامان حالا چکار مي‌کرد؟»

اين نوع اظهار نظرها ممکن است کودک را بترساند و در او اضطراب ايجاد کند.

کودک شايد اين احساس را بدست آورد که با خارق‌العاده بودن فاصله زيادي دارد و اينکه، نمي‌تواند در زندگي خود از اين برچسب پيروي کند. به همين دليل، به جاي اينکه با دلي آکنده از ترس و نگراني انتظار بکشد تا فريبکاري‌اش فاش شود، شايد تصميم بگيرد با بدرفتاري خود به «جرمش» اعتراف کند تا بلافاصله از بار مسئوليتش کاسته شود.

تمجيد مستقيم از شخصيت، همچون نور مستقيم خورشيد، ناراحتي به وجود مي‌آورد و خيره کننده است.

براي يک شخص خجالت‌آور است که بگويند او خارق‌العاده، فرشته، با سخاوت و متواضع است. وي احساس مي‌کند که ناچار است دست کم بخشي از اين تمجيد را نپذيرد و انکار کند. وي نمي‌تواند در ميان همگان بايستد و بگويد: «از شما متشکرم، اظهار نظرهايتان را مبني بر اينکه من فردي خارق‌العاده هستم، مي‌پذيرم.» در ميان همگان که نباشد، پيش خودش ناچاراست چنين تمجيدي را رد کند. او نمي‌تواند صادقانه به‌ خود بگويد: «من خارق‌العاده‌ام. من خوب، قوي، با سخاوت و متواضع هستم.»

وي شايد نه تنها اين تمجيد را رد کند و نپذيرد، بلکه نسبت به آنانکه از او تمجيد کرده‌اند، افکار ثانويه‌اي پيدا کند: «اگر آنها مرا شخصي بزرگ به‌حساب مي‌آورند، پس نمي‌توانند چنانکه بايد و شايد با هوش باشند.»

ادامه دارد.....