روايتهاي يك سيلاب بزرگ

در ميان اقوام و ملل گوناگون، داستانهاي زيادي درباره توفاني كه زمين را به زير آب برده، گفته شده است. اين داستانها مشتركات زيادي با هم دارند ولي مهمترين تفاوت آنها در نوع برداشت هر قوم از اين واقعه بوده است. بهاين معنا كه آنها اين داستانها را با توجه به محل جغرافيايى و زيستگاه خود تعريف كردهاند. بنابر شواهد علمى و نظريه برخى از دانشمندان، اين توفان احتمالا به آب شدن آخرين يخچالهاى دوره يخبندان يا برخورد شهاب سنگي عظيم با زمين و در بينالنهرين به سيلابهاي دجله و فرات مربوط مىشود. اين واقعه به اشكال گوناگون در ياد و خاطره ملل مختلف نمايان شده است.
در ميان اقوام و ملتها اين سومريان هستند كه براي نخستين بار در متون خود از چنين توفاني ياد كردهاند. آنها با تسلط بر جنوبِ بينالنهرين توانستند باتلاقها را خشك، كانالها و نهرهايي حفر، كشاورزي و شهرهاي بزرگ ايجاد كنند. تمدن سومريان به قدري غني بود كه بابليها شيوه نوشتن و بخشي از دين و فرهنگ خود را از آنها وام گرفتند. در افسانههاي بابلي- كه از افسانههاي سومري نشأت گرفته - آمده است در روزگاري پس از دوراني كه پادشاهان سومري عمري طولاني داشتند، خدايان تصميم گرفتند كه با جاري كردن سيل، نسل انسان گناهكار را نابود سازند. اما يكي از خدايان بر اوت ـ نيپشتيم رحم آورد و به طور پنهاني به او نصيحت كرد كه يك كشتي 7 طبقه بسازد و تمامي موجودات زنده را در آن سوار كند. وقتي اين كشتي ساخته شد، درزهاي آن با قير مسدود گرديد و اوت ـ نيپشتيم به همراه خانواده و بستگان و كارگران سوار بر آن شدند. پس از توفاني مهيب، كشتي در كوه نيسير به خشكي رسيد. پس از يك هفته اوت ـ نيپشتيم براي اينكه دريابد آيا آب فروكش كرده است يا نه، زاغي فرستاد تا خشكياي بيابد.
در تورات نيز تقريباً همين حكايت تكرار شده است: نوح در ميان مردم بت پرست و مشرك عصر خود تنها فرد پرهيزگار بود و از اين رو در نظر خداوند التفات يافت (سفر پيدايش 9/6).
در سنت ميدراشي نوح به معناي تسلي دادن و آسايش است، اما در زمان او چنين اتفاق افتاد كه زمين را ظلم و تباهي در برگرفت و خداوند كه زمين را آكنده از ظلم و فساد ديد، به او امر كرد كشتي بزرگي بسازد و خانواده خود و يك جفت از حيوانات را برآن سوار كند تا از توفان مهيبي كه بر اثر خشم خداوند در راه بود، در امان بمانند. هنگام وقوع سيل، تمامي چشمههاي عميق جوشيدند و روزنههاي آسمان گشوده شدند (همان 16-1/7). به مدت 40 روز باران باريد و پس از مدت زماني كشتي روي كوههاي آرارات، آرام گرفت (همان4-3/8).[كوه آرارات از كلمه اورارتو، قومي كه در بخشهايي از ارمنستان و تركيه ساكن بودند، گرفته شده است.] قدري كه آب فروكش كرد، نوح زاغ و سپس كبوتري را فرستاد تا دريابد زمين خشك شده است يا نه.
همين داستان در چند سوره مختلف قرآن نيز بازگو شده است. حتي در قرآن سورهاي به نام نوح وجود دارد. در كتابهاي تاريخي و روايات اسلامي شروح مختلفي از اين داستان ذكر شده است. در قرآن آمده، نوح نمونهاي از پيامبراني است كه قومش به علت نشنيدن سخنان او گرفتار بلاي الهي و در نتيجه توفان شدند.
بنا بر آنچه در قرآن آمده، چندي قبل از توفان، آب از تنوري كه در روايات به حوا منسوب است، جوشيد (سوره هود، آيات 49-25). جوشيدن آب از تنور، نشانه آغاز توفان بوده است. در همين روايات ذكر شده كه جوشيدن تنور در هند بوده است.
در بعضي روايات آمده كه نوح بدين سبب نوح نام گرفت كه بسيار بر خود نوحه ميكرد و مردم را به سوي خداوند ميخواند. همچنين آمده كه كشتي از كوه لبنان آغاز به حركت كرده و مسعودي اين محل را به كوفه منسوب ميكند. وقتي كشتي به حرم [كعبه] رسيد، يك هفته به دور حرم گشت، سپس در كوه جودي آرام گرفت. در بعضي كتب تاريخي ذكر شده كه كشتي در نصيبين، نزديكي كوه خابور قرار گرفت. احتمالاً اين به اصل بابلي داستان اشاره دارد. طبري از قول پيامبر آورده است كه كشتي روز عاشورا بر كوه جودي قرار گرفت.
در اساطير هند آمده كه هنگامى كه مانو داشت دست خود را مىشست، ماهى سخنگو به دستش آمد. ماهي از او خواست كه او را نجات دهد و به او وعده داد كه در عوض او نيز مانو را در آينده از خطرى عظيم كه همان توفان است، نجات خواهد داد. پس ماهي به او آموخت كه بايد كشتي بزرگى بسازد و هنگام توفان داخل كشتى شود. وقتى مانو داخل كشتى شد، ماهى نزد او آمد و كشتى را به شاخى كه بر سر خود داشت بست. او كه در آن زمان ماهي بزرگي شده بود و فقط در اقيانوس جاي ميگرفت، كشتي را به سوي كوهستان شمالي يعني هيماليا برد.
در اساطير يونان نيز از توفان نام برده شده است. اين توفان را زئوس، خداي خدايان، اثر خشم خود از گناهكاري و شرارت آدميان به وجود آورد. او با كمك برادرش، پوسيدون، ربالنوع درياها، سيلي به راه انداخت كه بواسطه آن كل زمين زير آب فرو رفت، اما قبل از آن زئوس، دوكاليون پسر پرومتئوس را از اين واقعه آگاه ساخت. او و همسرش كه افرادي پرهيزگار بودند، سوار بر صندوقي، توانستند پس از توفان زنده بمانند و نسل خود را از نابودي نجات دهند.
روايتهاي توفان و نابودى موجودات زمين قدمتى 3000ساله دارد و در داستانها باورهاي عموم مردم از جايگاه خاصى برخوردار است. توفان غالباً نتيجه گناه يا خطاى مذهبى انسان تلقى ميشده است.
اين كه نوح در كجا ميزيسته، كجا از دنيا رفته يا حتي كشتي او در كدام سرزمين فرود آمده است، موضوعي نيست كه قصد و هدف اين نوشتار باشد، بلكه هدف، اثبات اين واقعيت است كه روايتهايي كه درباره توفان گفته شدهاند منشأيي مشترك داشتهاند.
به عنوان مثال در اين روايتها مردمي كه به فساد و تباهي رو آوردهاند، از بين ميروند و نسلي از انسانهاي درستكار جايگزين آنها ميشوند. از اين روست كه نجاتيافتگان، انسانهايي خداپرست بودهاند. در قرآن و تورات، نوح(ع) از عمري طولاني برخوردار است. در حالي كه عمر پادشاهان سومري نيز بسيار طولاني بوده است و حتي يكي از شخصيتهاي داستان گيلگمش بهدنبال زندگي جاودان است.
پرندهاي كه در حكايات سومري، بابلي و حتي تورات براي يافتن خشكي فرستاده ميشود، زاغ است.
درباره جوشيدن تنور روايات مختلفي وجود دارد كه در اين مقال نميگنجد، اما ذكر اين نكته ضروري است كه اشاره جوشيدن تنور در هند با هبوط آدم در سرزمين هند ارتباط دارد. خصوصاً اينكه هند به عنوان كشوري حاصلخيز اهميت زيادي داشته است، چراكه در كتب تاريخ اسلامي گفته شده، آدم تاجي از گياهان بهشتي بر سر داشت كه اين گياهان هنگام هبوط او در هند پراكنده شدند و علت خوشبو بودن گياهان هند بخاطر اصل و منشأ بهشتي آنان است.
آنچه درباره توفان گفته شده نشان ميدهد كه سنت داستاني از يك قوم به قومي ديگر تداوم يافته و داستانها و حكاياتي كه جنبه ديني داشتهاند، در اقوام مختلف تكرار شدهاند.