سعيد بن المسيب،عروة بن الزبير،سالم بن عبد الله العدوى،معاذ بن الحارث،عبد الرحمان بن هرمز، محمد بن مسلم بن شهاب،مسلم بن جندب وزيد بن اسلم را نام برد.در مكه عبيد بن عمير، عطاء،طاووس،مجاهد،عكرمه وعبد الله ابن ابى مليكه.در كوفه علقمه،اسود،مسروق،عبيده، عمرو بن شرحبيل،حارث بن قيس،ربيع بن خثيم،عمرو بن ميمون،ابو عبد الرحمان السلمى، زر بن‏حبيش،عبيد بن نضله،ابو زرعه،سعيد بن جبير،ابراهيم نخعى و شعبى.در بصره‏عامر بن عبد قيس،ابو العاليه،ابو رجاء،نصر بن عاصم،يحيى بن يعمر و جابر بن زيد.

در شام ابن ابى شهاب و خالد بن سعيد،مصاحب ابو الدرداء،را مى‏توان نام برد.

اينان و نظايرشان،علما و دانش‏مندان امت در بلاد و مرجع مسلمانان درزمينه‏هاى مختلف معارف اسلامى آن روز به شمار مى‏آمدند.اما برجستگى اين گونه‏افراد در يك زمينه خاص نظير قرائت قرآن نبود،بلكه اينان به طور عام علماى آن‏دوره شناخته مى‏شدند.

پس از گذشت آن دوره،گروهى فن قرائت و فرا گرفتن و آموختن آن را رشته‏اختصاصى خود قرار دادند و به اين رشته توجهى خاص مبذول داشته و در قرائت‏قرآن و آموزش آن شهرت يافتند،تا اين كه در مقام امامت فن قرار گرفتند كه پيش‏وايى‏مردم را در اين زمينه به عهده داشتند و مردم از مناطق مختلف به سوى آنان‏مى‏شتافتند و معارف قرآن را از آنان مى‏آموختند.

روش همه مسلمانان در مناطق مختلف بر اين بود كه مردم هر شهرى قرآن را از قارى همان شهر فرا مى‏گرفتند و تنها قرائت او را مى‏پذيرفتند و چون اينان تصدى‏ امر قرائت را عهده‏دار بودند،قرائت‏ به آنان نسبت داده شد.

كسانى كه از اين قبيل در مدينه شهرت يافتند عبارتند از:ابو جعفريزيد بن القعقاع،شيبة بن نصاح و نافع بن ابى نعيم.در مكه عبد الله بن كثير،حميد بن قيس و محمد بن محيصن.در كوفه يحيى بن وثاب،عاصم بن ابى النجود،سليمان الاعمش،حمزه و كسائى،به اين مقام ست‏يافتند.در بصره عبد الله بن ابى‏اسحاق،عيسى بن عمر،ابو عمرو بن العلاء،عاصم الجحدرى و يعقوب الحضرمى.

در شام عبد الله بن عامر،عطية بن قيس،عبد الله بن المهاجر،يحيى بن ابى الحارث‏الذمارى و شريح بن يزيد الحضرمى.

پس از اين افراد،تعداد قاريان رو به فزونى نهاد و قاريان در مناطق مختلف جهان‏اسلام پراكنده شدند و طبقه‏اى پس از طبقه ديگر به جانشينى آنان نايل آمدند.ولى‏همان گونه كه قبلا اشارت رفت،اينان در فرا گرفتن و آموختن قرآن و قرائت اختلاف‏نشان داده و روش‏هاى مختلف داشتند.برخى از آنان در تلاوت قرآن استوار و به‏رعايت روايت و درايت‏شهرت داشتند و برخى در اين موارد،كوتاهى داشتند وبرخى در اين موارد كوتاهى مى‏كردند.از اين جهت اختلافاتى بين آنان پديد آمد.

به تدريج ضبط قرائات رو به كاستى و سستى نهاد و زياده روى و كارهاى بى‏رويه،رو به فزونى گذاشت و به تعبير ابن جزرى‏«بيم آن مى‏رفت كه باطل در لباس حق‏جلوه كند» (1) .لذا علماى برگزيده امت و بزرگان به پا خواسته و تمام كوشش خود رادر تحقيق و تميز درست از نادرست و مشهور از غير مشهور به كار گرفته و اصول وقواعدى براى قرائت وضع كردند.در اثر اين كوشش‏ها قرائت‏به عنوان فنى از فنون‏كه داراى قواعد و اصولى محكم و استوار بود در آمد.در چار چوب اين اصول،اجتهاد و انتخاب نيز به كار رفت،كه در مباحث‏سابق شمه‏اى ازآن تشريح گرديد.

اولين امام معتبرى كه به ضبط قرائت‏هاى صحيح و جمع آورى آن در كتابى مفصل و مبسوط همت گماشت،ابو عبيد قاسم بن سلام انصارى(متوفاى 224)بودكه شاگرد كسائى به شمار مى‏آمد.ابن الجزرى مى‏گويد:«به طورى كه من شماره‏كرده‏ام،وى قراء را در بيست و پنج تن منحصر كرده است و كسانى كه به نام قراءسبعه بعدا شهرت يافتند،در زمره اينان بودند» (2) .

پس از او احمد بن جبير بن محمد ابو جعفر كوفى،ساكن انطاكيه(متوفاى 258)

كتابى در اين زمينه تاليف كرد و قرائت‏هاى پنج‏گانه را در آن جمع آورى نمود كه هريك از اين قرائت‏ها به منطقه‏اى از مناطق جهان اسلام تعلق داشت.سپس قاضى‏اسماعيل بن اسحاق،مصاحب قالون(متوفاى 282)كتابى در قرائت تاليف نمود كه‏در آن،قرائت‏هاى بيست تن از ائمه جمع آورى شده است.پس از وى‏ابو جعفر طبرى(متوفاى 310)كتابى به نام‏«الجامع‏»تاليف نمود كه بيست و چندقرائت در آن جمع آورى شده است.

پس از گذشت زمانى كوتاه،ابو بكر محمد بن احمد داجونى(متوفاى 324)كتابى‏در قرائت نوشت و ابو جعفر را كه يكى از قراء عشره است،به ديگر قراء اضافه كرد.

به دنبال داجونى ابوبكر احمد بن موسى‏«ابن مجاهد»(متوفاى 324)كار او را دنبال‏كرد و او نخستين كسى است كه عدد قرائت‏ها را در قرائت‏هاى هفت گانه منحصركرد.

پس از ابن مجاهد،ديگران به تاليفاتى به پيروى از او و بر همان منوال دست‏زدند،كه احمد بن نصر شذائى(متوفاى 370)و احمد بن حسين بن‏مهران(متوفاى 381)از آن جمله‏اند.احمد سه تن ديگر را به قراء سبعه اضافه كرد واصطلاح‏«قراء عشره‏»به وجود آمد.يكى ديگر از اين افراد محمد بن جعفرخزاعى(متوفاى 408)است كه كتابى به نام‏«المنتهى‏»تاليف كرد.در اين كتاب‏برخى مطالب جمع آورى شده كه در كتاب‏هاى قبلى نيامده است.

اين قرائت‏ها در اندلس و كشورهاى مغرب تا اواخر قرن چهارم رواج نداشت،تااين كه راويان قرائت در مصر به آن مناطق سفر كردند و اين قرائت‏ها را در آن كشورهاترويج دادند.ابو عمر احمد بن محمد الطلمنكى(متوفاى 429)مؤلف‏«الروضه‏»

اولين كسى است كه اين قرائت‏ها را در اندلس ترويج كرد.

پس از وى ابو محمد مكى بن ابى طالب قيسى(متوفاى 407)مؤلف‏«التبصره‏»و«الكشف عن وجوه القراءات السبع‏»و سپس حافظ ابو عمرو عثمان بن سعيددانى(متوفاى 444) مؤلف‏«التيسير»و«جامع البيان‏»به اين كار دست زدند.

در دمشق،استاد ابو على حسن بن على اهوازى(متوفاى 446)كتاب‏هايى درقرائت تاليف كرد.

در همين ايام ابو القاسم يوسف بن على هذلى(متوفاى 465)از مغرب به مشرق‏سفر كرد و از كشورهاى مختلف ديدن نمود و در اين كشورها،روايات ائمه قرائت رامطرح ساخت.او به ماوراء النهر رسيد و در غزنه و ديگر شهرها به كار قرائت‏پرداخت.آن گاه كتابى به نام‏«الكامل‏»تاليف كرد كه در آن پنجاه قرائت از ائمه‏معروف گرد آورى شده است.در كتاب او 1459 روايت آمده است.او مى‏گويد:«من‏با 365 شيخ و استاد قرائت از آخر مغرب تا دروازه فرغانه،ملاقات كردم‏».

پس از وى ابو معشر عبد الكريم بن عبد الصمد طبرى(متوفاى 478) كتاب‏«التلخيص‏»و«سوق العروس‏»را درباره قرائت‏هاى هشت گانه در مكه تاليف كرد كه‏در آن‏ها 1550 روايت و طريق آمده است.ابن الجزرى مى‏گويد:«كسى رانمى‏شناسيم كه بيش‏تر از اين دو علوم قرائت را جمع آورى كرده باشند،مگرابو القاسم عيسى بن عبد العزيز اسكندرى(متوفاى 629)كه كتابى به نام‏«الجامع‏الاكبر و البحر الازخر»تاليف كرد و محتوى بر 7000 روايت و طريق است‏».

ابن جزرى اضافه مى‏كند:«تاليف كتب درباره قرائت‏ها،هم چنان ادامه دارد ومؤلفان، قرائت‏هاى شاذ و صحيح را بر مبناى تحقيقات خود و يا بر اساس آن چه كه‏خود صحيح مى‏دانند،روايت مى‏كنند و مورد اعتراض هيچ كس واقع نشده‏اند،بلكه آنان در اين ره گذر از پيشينيان پيروى مى‏كنند زيرا قرائت،سنت متبعى است كه‏هم چنان يكى از ديگرى اخذ مى‏كند و همان طور كه در كتاب‏هاى‏«الكامل‏»از هذلى‏«سوق العروس‏»از طبرى،«الاقناع‏»از اهوازى،«كفايه‏»از ابو العز،«مبهج‏»از سبطخياط،«روضه‏»از مالكى و امثال اين‏ها آمده مورد اتباع است و بر مبناى روايات آنان‏و محتويات اين كتاب‏ها اعم از ضعيف و شاذ،از قراء سبعه باشد و يا عشره و يا غير اين‏ها،قرائت مى‏كنند و ما نديده‏ايم كسى بر اين روش اعتراض كند و يا به مخالفت‏با آن‏ها برخاسته باشد» (3) .

پى‏نوشتها: ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



1- ر.ك:النشر في القراءات العشر،ج 1،ص 9.

2- همان ص 34.

3- النشر،ج 1،ص 36.